استادیار حقوق جزا و جرمشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، تهران، ایران.
چکیده: (320 مشاهده)
«حق بر مرگ» و «حقوق ناشی از مرگ» دو روایتِ متفاوتاند. به لحاظ فلسفی همانقدر که حقِ حیات بدیهی و سازگار با ذائقۀ اغلب نظریههایِ فلسفۀ حقوق است، در صورت نفی انگارههای دینی میتوان با قاطعیت از این سازگاری و یا لزوم اذعان و اقرار به آن در خصوص حق بر مرگ که خودکشی از مظاهر آن است، سخن گفت. خودکشی نمونهای افسارگسیخته از مقولۀ حق بر مرگ است که میتوان از زوایای مختلفی در مورد آن بحث و جدل نمود. حقایق این حوزه در فهمِ صحیح از چیستی و آثار مرگ و جایگاه فلسفۀ وجودیِ آدمی در خوانش از آن نقش آشکاری دارد. موردکاویِ برخی از این وقایع و حقایق به لحاظ روشیِ در این مسیر نقش یک تسهیلگرِ علمی ـ منطقی را ایفا میکند. این مقاله که به روش توصیفی ـ حلیلی و متکی بر منابع کتابخانهای ـ اسنادی انجام شده، خود را رهسپارِ این مقصد میداند. یافته و نتایج نشان میدهند کهبخلاف برخی از اقوال مطلقاً قلمروی حق بر مرگ به مقولۀ خودکشی و جلوههای مختلف آن محدود نمیشود.اگر نحوۀ بروز اراده و قدرتِ انتخاب آدمی در خوانش از این مفاهیم قدری دگرگون شود، پذیرش حقایقِ حوزۀ آنها بسیار سادهتر خواهد بود.نوع فهم و درک حقوقی ـ قانونی از مقولۀ خودکشی و حق بر مرگ تأثیر چندانی بر امکانِ روایتِ حقایقِ باطنی موجود در جوار آنها ندارد. این دو مقوله هنوز به قدرکفایت تحلیل و معنا نشدهاند. به لحاظ عملی وقتی علت قطعی مرگِ کسی و قتل یا خودکشی یا مرگ طبیعی بودنِ آن روشن نیست، اصول اخلاقی ناشی از فراگفتمانِ «حقوقِ ناشی از مرگ» برای دفاع از احتمال مسئولیتآور بودنِ مواضع اتخاذیِ کنشگران اجتماعی قابل استناد میباشند. مظاهرِ عینیِ این روند را به هنگام خوانش بیطرفانه از سرگذشت بانوی عرصۀ هنر، «مریلین مونرو» بهوضوح میتوان مشاهده کرد.
- کونانی، سلمان. (1403). خودکشی و اندیشۀ حق بر مرگ: مطالعۀ موردی مرگِ مریلین مونرو، مجله مطالعات فلسفه حقوق، 2(1)، صفحات 19-49.